نخستین بار است که جنازه میبینم. امروز چهارشنبه است، اما احساس میکنم که انگار یکشنبه است زیرا امروز مدرسه نرفتهام و لباس مخمل سبز راهراه تنم کردهاند که در بعضی جاها تنگ است، دست در دست مامان پشت سر پدربزرگم که در هر قدم با عصایی راه خود را کورمالکورمال پیدا میکند که مبادا به چیزی بخورد، توی تاریکی خوب نمیبیند و گذشته از آن میلنگد از جلوی آیینهای که در اتاق نشیمن است میگذرم و خودم را با آن لباس سبز و پیراهن یقه آهاری که در طرف گردنم تنگی میکند سراپا ورانداز میکنم، خودم را در آینه گرد موجدار تماشا میکنم و میاندیشم، این منم، همانطور که امروز یکشنبه است، به خانهای که مرده در آن است آمدهایم... .
نخستین فصل و نخستین داستان کتاب صوتی توفان برگ اینگونه آغاز میشود و شاید همین قطعه بهخوبی بیانگر پیچیدگی و عمق داستان باشد.
کتاب صوتی توفان برگ و چند داستان دیگر تأثیر بسیاری از ویلیام فاکنر، نویسنده مشهور آمریکایی دارد و این تأثیر در شیوه روایت و به وجود آوردن اراده شگفتانگیز در انسانهای خستگیناپذیر و متعصبی که با معیارهای عوام قابل درک نیستند بهسادگی قابل شهود است.
همچنین جوانههایی از رمان صدسال تنهایی که مارکز دوازده سال بعد آن را نوشت بهخوبی قابللمس است و یکی از موارد جالب توجه در کتاب صوتی توفان برگ، شکلگیری شخصیت سرهنگ آئورلیانو بوئندیاست که در رمان صدسال تنهایی نقش شخصیت اصلی را عهده دار است.
کتاب توفان برگ و چند داستان دیگر شامل هفت داستان است که داستان اول این کتاب با عنوان توفان برگ داستان دکتر را روایت میکند.
داستان دوم که زیباترین مغروق جهان نام دارد قالبا اثری واقعگرای جادویی و یا رئالیسم جادویی است و به همین علت نیز میتوان آن را به چند ژانر مختلف تعریف کرد: فانتزی که زیرمجموعه شگفت است، افسانه، چرا که به مطلقگرایی روی آورده و اسطوره، زیرا ابر انسانی را به تصویر میکشد که متفاوت از انسانهای واقعی است.
مردی بسیار پیر با بالهایی بزرگ نام داستان سوم این کتاب صوتی است، این داستان یکی از شناختهشدهترین نمونههای سبک رئالیسم جادویی است. مردی بسیار پیر با بالهایی بزرگ به گونه داستانهای جن و پری است و پلایو و لسیندا دو شخصیتهای اصلی این داستان با عناصری چون مردی پرنده و زنی عنکبوتی شناخته میشوند.
دیگر داستانهای این کتاب صوتی عبارتاند از: بلکمان خوشقلب فروشنده معجزات، آخرین سفر کشتی ارواح، گفتوگوی ایزابل با خود به هنگام تماشای باران درماکاندو و نابوسیاه پوستی که فرشتگان را در انتظار میگذاشت.
هیچ دیدگاهی ثبت نشده است
برای ارسال دیدگاه وارد حساب کاربری خود شوید.